حسین بیات | شهرآرانیوز - دلیل اصلی حرکت مردمی در واقعه گوهرشاد در سال ۱۳۱۴ شمسی، سیاستهای ضد دینی رضا شاه و نوع برخوردش با آیتا... حاج حسین قمی بود. رضا شاه برخلاف رفتارهای خود در فاصله کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ تا رسیدن به پادشاهی ایران در سال ۱۳۰۴ که به همراهی با اقشار مختلف جامعه از جمله روحانیان پرداخته و از خود رفتارهای مذهبی بروز داده بود، در دهه نخست سلطنت خود اقدامات سختگیرانه و محدودکنندهای بر ضد روحانیت در پیش گرفت. هنگامی که در سال۱۳۱۴، جایگزینی کلاه پهلوی با کلاه شاپو، به فرمان حکومت در سراسر کشور اجباری شد، در شهر مذهبی مشهد، اجرای آن بهآسانی انجام نشد. محمدولی اسدی، نایبالتولیه آستان قدس رضوی که از مقربان درگاه و کاملا مورد اعتماد رضاخان بود، طی گزارش محرمانهای به دربار یادآوری کرد که مسئله تغییر کلاه و محدود کردن مجالس روضهخوانی در شهر مذهبی مشهد که دارالعلم بزرگ اسلامی است، به مصلحت نیست و تدبیر آن است که بهتدریج و با تدابیری خاص این مسائل در خراسان پیاده شود و ممکن است در اثر اجرای این برنامه در استان خراسان و بهخصوص شهر مشهد، قیامی از طرف مردم مسلمان به وقوع بپیوندد. دفتر مخصوص رضاخان، نظریه نایبالتولیه را با چهار مقام مؤثر خراسان آن روزگار در میان میگذارد و نظریه آنها را خواستار میشود؛ فتح ا... پاکروان استاندار، سرتیپ ایرج مطبوعی فرمانده لشکر و سرهنگ بیات رئیس شهربانی گزارش میدهند که اجرای این برنامه با مشکل و کوچکترین مقاومتی مواجه نخواهد شد. تنها عبدالعلی لطفی، رئیس استیناف خراسان، نظریه اسدی را تأیید میکند و بر همین اساس از دفتر مخصوص شاه ابلاغ میشود که تمام دستورات قبلی باید به عمل آید. انتشار اعلامیههای دولت درباره کلاه و مجالس ختم و روضهخوانی در شهر مشهد با عکسالعمل جامعه روحانیت و بازاریان مواجه شد.
بهلول واعظ، در قائن است که از طریق زائرانى که از مشهد مراجعت مىکردند، خبرهای این شهر را میشنود. براى کسب اطمینان از سفر آیتا... قمى عازم مشهد میشود. در بدو ورود به مشهد به منزل آیتا... رفته و از خبر عزیمت او به تهران اطمینان خاطر حاصل میکند. سپس به حرم امامرضا (ع) میرود تا پس از زیارت به دیدار قمى در تهران بشتابد و از او کسب تکلیف کند.
در مسجد گوهرشاد جمعی از چند شب قبل تحصن کرده بودند و همهجا حرف از حصر آیتا... قمى در تهران بود و بازاریان جلبشده حامی او که به دربار تلگراف فرستاده بودند. وعاظ نیز براى آنان به صورت جستهوگریخته از تغییر کلاه و حتى قرار کشف حجاب سخن میگویند و مردم را تحریک مىکنند. بهلول نیز به شوق آمده، بر فراز منبر ایوان مقصوره میرود و با فریادهایى توجه همگان را جلب میکند: «قصد دارم فرداشب مطالب مهمى به سمع و نظرتان برسانم.» از سویی بهلول معتقد بود هروقت پنجشنبهاى در یکى از شهرهاى مقدس بود، مىبایست شب و روز جمعه را نیز آنجا به سر کند تا آداب زیارت مخصوصه را به جا آورد، سپس آن شهر را ترک کند. شیخ محمد علمى اردبیلى از دستگیرشدگان قیام گوهرشاد، در خاطراتش نقل مىکند که بهلول در پایان سخنرانى «تند و انقلابى با یک بیان وافى» گفت: «اى جماعت! فرداشب زن [به مجلس و پاى سخنرانى او]نیاید. منظورش این بوده که فردا کسانى بیایند که از نظر دل و جرئت، مرد و مردانه باشند.»
بعد از این سخنرانى جمعیت پراکنده میشوند و بهلول نیز آن شب را در منزل یکى از دوستانش به صبح میرساند.
ادامه تحصن روزهای قبل، فراخوان شب گذشته بهلول و فرا رسیدن سالروز حمله روسهاى تزارى به حرم مطهر و به توپ بستن صحن، دلایلی است که جمعیت زیادی را در روز پنجشنبه به مسجد گوهرشاد و حرم میکشاند. حوالی ظهر است که نیروهاى امنیتى در حرم برای بردن بهلول به شهربانی اقدام میکنند که این اقدام با مداخله مردم عملی نمیشود. درنهایت وساطت چند تن از خدام، ماموران را راضی میکند تا بهلول را موقتاً در کشیکخانه حرم نگه دارند و در فرصت مقتضى از حرم خارج کنند. بهلول نیز به ماموران تعهد میدهد که صبح روز شنبه خود را به شهربانى معرفى کند، اما ماموران موافقت نمیکنند. هنوز ساعاتى از بازداشت او نگذشته بود که مردم به تحریکِ ابتدا خود بهلول و سپس با تهییج نواب احتشام رضوی، به کشیکخانه حمله کردند و بهلول را نجات دادند و بر فراز منبر صاحبالزمان مسجد گوهرشاد نشاندند. عبدالحمید مولوی به امر میرزاطاهر، متولی مسجد، در صدد پایین آوردن بهلول از منبر برمیآید که با چپه شدن منبر به زمین میافتند. مردم به مولوی هجوم برده و سخت او را مضروب میکنند. پس از این است که بهلول بر منبر میرود و میگوید: «مردم! اسلام خراب شد. دختر نُهساله حرام و زن فاحشه حلال» (اشاره به قانون ازدواج که تازه وضع شده بود و بر اساس آن پسران قبل از ۲۰ و دختران قبل از ۱۸ سالگی حق ازدواج با یکدیگر را نداشتند) بهلول با دست اشاره میکند. ساکت و آرام، باز میگوید: «مردم! شما گَلهاید و آقای حاجآقاحسین قمی شبان و من هم سگ گله و پهلوی هم گرگ گله.»
سپس نواب احتشام رضوی بر منبر رفته، آرم آستانه را از کلاه شاپو خود میکَند و کلاه را بر زمین میزند و میگوید: لعنت بر این کلاه و موسس آن! مردم شعار مرگ بر شاه و زندهباد اسلام سر میدهند. کار از دست شده و بهلول از مردم میخواهد فردا بعد از تامین خانواده خود، با هرسلاحی که میتوانند، دوباره برگردند تا مبارزه را ادامه دهند. قصد این است که در مسجد بمانند یا حاجآقاحسین قمى را آزاد و احکام اسلام را جارى کنند یا همه کشته شوند.
این شب برای ماندهها در مسجد و حرم، با روضهخوانی و ندبهخوانی و سخنرانی میگذرد.
رئیس شهربانى به محض اطلاع از این حادثه و پیشبینى گسترش قیام، پاسبان بیات، رئیس پلیس مشهد را نزد استاندار (پاکروان) و فرمانده لشکر خراسان (سرلشکر مطبوعى) میفرستد تا آنها را از جریان امر مطلع سازد. در پى کسب اطلاعات پىدرپى از وقایع داخل حرم و مسجد گوهرشاد، نامبردگان طى رایزنىهایى در نیمهشب جمعه تصمیم مىگیرند که غائله را از طریق ماموران مستقر در کلانترى ۲ که در جوار مسجد گوهرشاد واقع بود، بخوابانند.
براى این منظور استاندار به اتفاق فرمانده لشکر به کلانترى مذکور عزیمت میکند تا ضمن بررسى اوضاع بر حمله قریبالوقوع به متحصنان نظارت کنند. در ابتدا افرادى را به جمع تحصنکنندگان مىفرستند تا با نصایح و اندرز آنان را قانع ساخته و پراکنده کنند، کمی بعدتر نمایندگانی از روحانیان برجسته و مسئولان شهر با بهلول، احتشام رضوی و برخی روحانیان متحصن دیدار میکنند ولى متحصنان و بهخصوص بهلول که اینک رهبرى آنها را به عهده داشت، ترک مسجد و اسلحه بر زمین گذاشتن را نمیپذیرند. آنها تقاضاهاى خود را در سهبند مطرح و اعلام مىکنند که تا زمان برآورده نشدن این خواستهها به تحصن خود ادامه خواهند داد. مطالبات سهگانه آنها عبارت است از تغییر نیافتن کلاه، جلوگیرى از رفع حجاب و بازگشت فورى آیتا... قمى به مشهد. قرار بر این میشود که متحصنان تا صبح یکشنبه به حال سکوت و آرامش بمانند. به آنها گفته میشود یکشنبه آیتا... قمی به مشهد بازمیگردد!
اما مقامات امنیتى مشهد که درحقیقت قادر به سپردن تعهدى در اینگونه امور نیستند، ناچار طى مذاکراتى تصمیم به قلعوقمع متحصنان مىگیرند. اجراى این تصمیم نیز به صبحگاهان که عده تحصنکنندگان به حداقل ممکن کاهش مییابد، موکول میشود؛ تعداد متحصنان را در این مقطع بین یکصدوپنجاه تا دویستنفر ذکر کردهاند. در بدو امر فرمانده لشکر و رئیس شهربانى به علت نگرفتن دستور از مرکز حاضر به اجراى این عملیات نمیشوند ولى با اصرار استاندار و بهخصوص اتهام وى به شهربانى و تولیت مبنى بر اینکه از گزارش بهموقع واقعه مذکور خوددارى کردهاند، تصمیم گرفته مىشود شهربانى با کمک لشکر در سحرگاهان، منطقه را تحت کنترل گرفته و به غائله خاتمه بخشد.
در آستانه اذان صبح، صداى شیپور نظامى به صدا درمیآید و درهای حرم بسته میشود. جمع زیادى از اهالى مشهد با شنیدن صداى شیپور نظامى بلافاصله در اطراف حرم تجمع میکنند و قصد ورود به مسجد و پیوستن به تحصنکنندگان را دارند. عدهای از مردم نیز شب گذشته با سلاحها به مسجد برگشتهاند؛ مشخص نیست نخستین تیر از جانب متحصنان بود یا از جانب ماموران، در هرحال درگیری شروع شد. یکی از سربازان خودکشی میکند و یکی، افسر دستوردهنده شلیک را مورد هدف قرار میدهد و عدهای هم اسلحههای خود را به جانب مردم میاندازند. بدین ترتیب حمله اول در سحرگاهان روز جمعه ناتمام باقى ماند و متحصنان با دهها کشته و زخمى، همچنان در موضع خود باقى ماندند. همین امر باعث گسترش موضوع شد. در پى این ناکامى، استاندار به اتفاق فرمانده لشکر و رئیس شهربانى و تولیت آستان قدس به تلگرافخانه رفته و مراتب را به مرکز (شاه) گزارش دادند. از مرکز دستور رسید که فورا به غائله خاتمه بخشند. اینگونه بود که تلاشهای برخی مسئولان آستانه و روحانیان شهر برای ختم بدون خونریزی ماجرا نافرجام ماند. این روز علاوه بر سخنرانی دیگر وعاظ مشهد در حرم و مسجد، به معالجه زخمىها و دفن کشتگان نیز میگذرد. در شهر هم تظاهرات است و مردم به پوشندگان کلاه پهلوی تعرض میکنند و گاهی هم با ماموران درگیر میشوند. عدهای به منازل روحانیان رفته و آنها را به مسجد میآورند. از سویی در دهات اطراف مشهد شایع شده که علما حکم جهاد دادهاند؛ اگرچه مشخص نیست که این حکم از جانب کدام مجتهد است، اما مردم اطراف مشهد را با هرچه دم دستشان است، راه میاندازد به جانب مسجد تا به متحصنان بپیوندند.
هنوز دقایقی از نیمهشب نگذشته بود که ماموران با تمام توان به مسجد حمله میکنند. اینگونه بود که از همه طرف به متحصنان در مسجد گوهرشاد حمله شد تا یکی از سیاهترین روزهای دوران حکومت پهلوی اول رقم بخورد.